هدف: هدف پژوهش حاضر، ارزشيابی برنامه ادغام بهداشت روان در سامانه مراقبتهای بهداشتی اوليه (PHC) بود. روش: پژوهش توصيفی- مقطعی حاضر به دو روش کمی و کيفی انجام شد. 1209 نفر از جمعيت عمومی، 146 بهورز، 35 کاردان و 51 پزشک عمومی مراکز بهداشتی- درمانی مناطق زير پوشش و غيرزير پوشش بهداشت روان دانشگاههای علومپزشکی گيلان، تهران، مشهد، ايران، کرمان و کرمانشاه، بهصورت چندمرحلهای و به روش تصادفی مورد بررسی قرار گرفتند. شش پرسشنامه آگاهی و نگرش بهورزان در مورد بيماریهای رواني؛ عملکرد بهورزان در مورد آموزش، بيماريابی، پیگيری و ارجاع بيماران مبتنی بر برنامه ادغام بهداشت روان؛ آگاهی و نگرش جمعيت عمومی نسبت به بيماریهای روانی، صرع و عقبماندگی ذهنی و علل بروز اين بيماریها و روشهای درمانی آنها؛ آگاهی پزشکان عمومی نسبت به درمان، ارجاع و ادغام برنامه بهداشت روان در PHC؛ عملکرد پزشکان عمومی مراکز بهداشتيدرمانی و بررسی کيفی در گروه متمرکز برای گردآوری دادهها بهکار رفتند. دادهها با روشهای آمار توصيفی و آزمون t مستقل تحليل شدند. يافتهها: تفاوت دو گروه بهورزان زير پوشش و غير زير پوشش در آگاهی (01/0≥p) و نگرش (04/0≥p)، نيز تفاوت دو گروه جمعيت عمومی زير پوشش و غير زير پوشش در آگاهی (001/0≥p) و نگرش (001/0≥p) معنادار و ميزان بيماريابی بهورزان در خانوادههای زير پوشش 25/8 در 1000 نفر جمعيت بود. درحاليکه آگاهی بهداشت روان پزشکان عمومی در مناطق زير پوشش بالا بود، آنان در 3/34 و 6/48 درصد موارد بهترتيب در تشخيص و درمان بيماران روانپريش مشکل داشتند. نتيجهگيری: ادغام برنامه بهداشت روان در PHC، روشی مؤثر و بهصرفه است، که با نظارت و ارزشيابی مستمر، ميتواند به پيامدهای ارزشمندی بينجامد.
Objectives: The aim of the current study was to evaluate the integration of mental health program into primary health care system. Method: In a cross-sectional, quantitative and qualitative study, the knowledge, attitude and performance of 1209 individuals of general population, 146 behvarzes, 35 health technicians and 51 general practitioners from rural health centers of Gilan, Tehran, Meshad, Iran, Kerman and Kermanshah universities of medical sciences who were undercoverage and out of coverage of mental health program in the rural areas of selected centers, were selected by randomized cluster sampling. The data was gathered using knowledge, attitude and performance questionnaires of behvarzes, general population and general practitioners toward mental health, behvarzes’ performance on training, following up and referral of mentally patients based on primary health care (PHC) program, knowledge and attitude of general population toward mental illnesses, epilepsy, mental retardation, their causes and treatments, general physicians awareness about treatment, referral and integration of mental health program into PHC, general practitioners’s performance of health centers and a semi-structured questionnaire for focus group discussion sessions (FGD). Thirty trained mental health experts from neighborhood of selected provinces, completed questionnaires and analyzed. Descriptive statistics and independent t-test were executed. Results: There was significant difference between behvarzes in areas under coverage and out of coverage in knowledge (p≤0.01) and attitude (p≤0.04), as well as between general population in areas under coverage and out of coverage in knowledge (p≤0.001) and attitude (p≤0.001). Although the knowledge of general practitionners in the coverage areas were high, the findings showed that 34.3% of them had difficulty in diagnosis and 48.6% had problem in treatment of psychotic patients. Conclusion: Integration of mental health programs into PHC is an effective and affordable method which with continuous monitoring and evaluation could be lead to valuable results.