摘要:اگر در سادهترین شکل ممکن معناگرایی دلالت بر این داشته باشد که معنا در فرایند شناخت مهم است و برای دستیابی به شناخت معتبرتر باید به معنا هم توجه کنیم، بیگمان این پرسش اهمیت پیدا میکند که معنا چیست و چه نسبتی با شناخت دارد؟ نوشتار حاضر ادعا می کند که معنا حلقه اتصال مفهوم با شناخت است و بهواسطه معنا، مفهوم به شناخت تبدیل میشود. برای نشان دادن اعتبار چنین ادعایی، پس از اشاره به چیستی شناخت، فرایند شناخت پردازی بازشناسی می شود. سپس با توجه به آن مولفه ها و فرایند، می کوشد از دیدگاه استوارت هال نشان دهد که معنا چیست و چه جایگاهی در فرایند شناخت پردازی دارد.
其他摘要:اگر در سادهترین شکل ممکن معناگرایی دلالت بر این داشته باشد که معنا در فرایند شناخت مهم است و برای دستیابی به شناخت معتبرتر باید به معنا هم توجه کنیم، بیگمان این پرسش اهمیت پیدا میکند که معنا چیست و چه نسبتی با شناخت دارد؟ نوشتار حاضر ادعا می کند که معنا حلقه اتصال مفهوم با شناخت است و بهواسطه معنا، مفهوم به شناخت تبدیل میشود. برای نشان دادن اعتبار چنین ادعایی، پس از اشاره به چیستی شناخت، فرایند شناخت پردازی بازشناسی می شود. سپس با توجه به آن مولفه ها و فرایند، می کوشد از دیدگاه استوارت هال نشان دهد که معنا چیست و چه جایگاهی در فرایند شناخت پردازی دارد.