اهداف: پژوهش حاضر با هدف ارزیابی رابطه بین سازه کلی تنظیم هیجان و هریک از مؤلفههای آن با رضایت زناشویی انجام پذیرفت. ارزیابی نقش تعدیلکنندگی جنسیت در رابطه بین تنظیم هیجان و رضایت زناشویی از دیگر مقاصد این پژوهش بود. مواد و روش ها: طرح این پژوهش، توصیفی و از نوع همبستگی است. ۱۵۶ زوج ساکن شهر تهران در سال ۱۳۹۶ با روش نمونهگیری دردسترس انتخاب شدند. شرکتکنندگان با پاسخگویی به مقیاس دشواری در تنظیم هیجان و مقیاس سازگاری زوجی، توانایی تنظیم هیجان و میزان رضایت زناشویی خود را درجهبندی کردند. به منظور ارزیابی تأثیرات بینفردی، تحلیل دادهها با استفاده از مدل وابستگی متقابل عامل ـ شریک صورت گرفت. یافته ها: نتایج حاکی از آن بود که هم در زنان و هم در مردان، توانایی کلی تنظیم هیجان پیشبینیکننده رضایت خود فرد و همسر او از رابطه است. نمرات زنان در هر شش مؤلفه تنظیم هیجان و نمرات مردان در همه مؤلفهها به استثنای آگاهی از هیجانات، پیشبینیکننده رضایت زناشویی خود آنها بود. در مردان مؤلفههای پذیرش هیجانات، توانایی رفتار هدفمند، کنترل تکانه و دسترسی به راهبردهای تنظیم هیجان با رضایت زناشویی همسر ارتباط داشت. در زنان مؤلفههای کنترل تکانه، دسترسی به راهبردهای تنظیم هیجان و درک واضح هیجانات، پیشبینیکننده رضایت زناشویی همسر بود. تحلیل انجامشده، نقش تعدیلکنندگی جنسیت را در رابطه بین تنظیم هیجان و رضایت زناشویی تأیید نکرد. نتیجه گیری: یافتهها مؤید اهمیت تمرکز بر تنظیم هیجان و مؤلفههای آن در ارزیابی و درمان مشکلات زوجی است. همچنین به منظور درک بهتر پدیدههای بینفردی، استفاده از روشهای تحلیل آماری زوجی توصیه میشود.
Objectives: The present study aimed to investigate the relationship between emotion regulation dimensions and marital satisfaction along with assessing the moderating role of gender factor.
Methods: This is a descriptive/correlational study. Participants were 156 married couples living in Tehran, Iran who were recruited using a convenience sampling method. They were measured using the Difficulties in Emotion Regulation Scale (DERS) and Dyadic Adjustment Scale (DAS). In order to explore dyadic relationships, data were analyzed using the Actor-Partner Interdependence Model (APIM).
Results: Both in husbands and wives, the emotion regulation ability was predictive of their marital satisfaction. Wives’ scores in all 6 dimensions of emotion regulation and their husbands’ scores in all dimensions except in “awareness” was positively associated with their marital satisfaction. Acceptance of emotions, goal-directed behavior, impulse control, and access to regulation strategies in men predicted their wives’ marital satisfaction, while impulse control, access to regulation strategies, and understanding of emotions in women predicted their husbands’ marital satisfaction. The results did not support the moderating role of gender.
Conclusion: The findings highlight the importance of focus on emotion regulation and its multiple dimensions in assessment and treatment of problems in couples. The use of dyadic data analysis is recommended to better understand the interpersonal phenomena.