摘要:شالودهشکنی راهبردی برای نشان دادن سهم فلسفه در رسیدن به معنای دموکراسی در جهان پسامدرن است. با نقد خودگرایی و دیگرستیزی سنت اندیشه فلسفی، شالودهشکنی در صدد بنیان نهادن اصول فلسفی متناسب با اصل دیگرپذیری و دموکراسی در دنیای پسادموکراسی است. از طرف دیگر مباحث دریدا در حوزه دموکراسی اجتماعی ـ سیاسی، مانند دموکراسی آینده و چالشهای پیش روی دموکراسی، نیز ریشه در اندیشه فلسفی او دارند. بدین ترتیب دموکراسی و شالودهشکنی دو روی یک سکهاند و فهم یکی بدون توجه به دیگری میسر نیست. این ارتباط، ناگسستنی و ضروری است، و تفکر دریدا در باب فلسفه و سیاست بر مدار آن شکل میگیرد. دموکراسی آینده نیز بعنوان نتیجه این ارتباط، آیینه فلسفه و سیاست دریدایی است. بررسی نحوه پیوند فلسفه شالودهشکنانه و دموکراسی و چگونگی تأثیر و تأثر متقابل ایندو برسازنده خطوط اصلی این مقاله خواهد بود.