摘要:چکیده: جایگاه سعادت در نظریه اخلاق و سیاست فارابی و توماس آکوییناس محوری است. هر دو فیلسوف ارسطوگرا و مشایی محسوب میشوند. در حالی که هر دو رویت خداوند را سعادت حقیقی میشمرند، اما راه رسیدن بدان از یک مرحله و منزل جدا میشود. در نگاه آکوییناس با تأیید کفایت نداشتن عقل، نیاز به ایمان و دیگر فضایل کلامی و مسیحی است تا رسیدن به لقاءا... میسّر شود. این مقاله با روش مقایسهای به وجوه اشتراک و افتراق سعادت در اندیشه این دو متفکّر پرداخته و نشان داده است که غایتمداری ارسطویی در مسیر دینی شدن در دستگاه فکری این دو اندیشمند اگرچه به نتیجه مشترک رسیده اما منزلت عقل در دو مسیر و نیز نسبت نظم سیاسی مطلوب هر دو متفکّر با سعادت تفاوتهایی را نشان میدهد. مدعای مقاله حاضر این است که عقل که در نظر فارابی با وحی، منشأ واحدی دارد در نظریه سعادت فارابی محوری است و سایر فضایل به نوعی در ارتباط با این فضلت در جهت نیل به سعادت معنا پیدا میکنند و رویکرد فارابی به سعادت، بر خلاف آکوییناس که رویکردی متکلّمانه بدان دارد، فیلسوفانه است هم سعادت دنیوی و هم اخروی در نظر فارابی در حوزه مسئولیت دولت است اما آکویناس با تفکیک عقل، وحی و ایمان، سعادت دنیوی و اخروی را به ترتیب بر عهده دولت و کلیسا قرار میدهد.