摘要:دغدغه و دستمایه اصلی در این مقاله بررسی نقش استعارههای مفهومی در ساحت اخلاق است. پس از تعریف و تحلیل استعاره مفهومی با تاکید بر آراء لیکاف، جانسن و کوچِش، عمومیت، مفهومی بودن ذاتی و ساختار سیستمی به عنوان سه مولفه اصلی این سنخ از استعاره معرفی و انواع ساختاری، وجودشناختی و جهتمند آن به بحث گذاشته شد. همچنین بیان شد که اخلاق، سرشتی استعاری دارد و بدون استعارههای مفهومی قابل تصور نیست. ورود استعاره به اخلاق در دو قالب اصلی شکل میگیرد: ترسیم استعاری مفاهیم اخلاقی و مفهومسازی استعاری از یک موقعیت خاص اخلاقی. بر مبنای همین دو نکته، احتمال درافتادن اخلاق استعاری در ورطه نسبیت و نقد و تحلیل آن دستمایه ادامه کار قرار گرفت. یافته اصلی و نوآوری این نوشتار در طرحریزی ملاکهای سهگانه برای سنجش کارآمدی استعارهها در ساحت اخلاق است. نوع و میزان تاثیر استعاره بر واقعنمایی اخلاقی، نوع و میزان تاثیر استعاره بر انگیزش اخلاقی و نوع و میزان تاثیر استعاره بر عینیسازی یا ملموس نمودن مفاهیم اخلاقی، معیارهایی هستند که میتوانند هم مانع نسبیت در اخلاق استعاری شوند و هم درجهبندی ارزشی آنها را تسهیل نمایند.